گر هوسم بود، بسم بود!


برای هم چتر باشیم

چتر عشقی برای همه ی عاشقان

 

 هیـچ جـز یـاد تـو ، رویای دلاویـزم نـیست
هیـچ جـز نـام تـو ، حـرف طـرب انگـیزم نـیست!
عـشق می ورزم و می سـوزم و فـریـادم نـه!
دوست می دارم و می خـواهـم و پـرهـیزم نـیست.
نـور می بـیـنم و می رویـم و می بـالم شـاد ،
شاخه می گـستـرم و بـیـم ز پـائـیـزم نـیست.
تـا به گـیتی دل ِ از مهـر تـو لبـریـزم هـست
کـار با هـستی ِ از دغـدغـه لـبریـزم نـیست
بخـت آن را کـه شـبی پـاک تـر از بـاد ِ سـحر ،
بـا تـو ، ای غـنچه نشکـفـته بـیامیـزم نـیست.
 
تـو بـه دادم بـرس ای عـشق ، که با ایـن هـمه شـوق
چـاره جـز آنکـه به آغـوش تـو بگـریـزم نـیست.
 
عشق پیروزت کند بر خویشتن
عشق آتش می زند در ما و من
عشق را دریاب و خود را واگذار
تا بیابی جانِ نو ، خورشیدوار
 
بی هراس و تردید ، باورش می دارم
چه دلی داشت ز من ، نتوان باور کرد
گله هایی می کرد که توانم کم کرد
دوری چند روزه ، چقدر آزارش داد
که غریب و آشنا ، نام مجنونش داد
آن همه شادابی ، از وجودش دست شست
نا امیدی و درد ، روح او را آشفت
گفت که من چون آبم ، او وجودش تشنگی
حس و حال عشق او ، آخر آشفتگی
یعنی او تا این حد به دل من دل بست
که به روی هر کس راه عشقش را بست
حاصل این دوری ، باور قلبم بود
قلب پر دردی که ، در برش سخت آسود
 
 

 

 


نوشته شده در سه شنبه 11 مهر 1391برچسب:عشق,مطلب عاشقانه,مطلب جالب,عاشقانه,شعر عاشقانه,غمگین,ساعت 4:42 بعد از ظهر توسط نیلوفرآبی|


قالب وبلاگ Coeur